گدوک



درست وسط مکالمه ای که با دوستم داشتم 

و می گفتم که من برای پیاده روی  دوست دارم یکسره برم و همون مسیر رو برگردم

نه اینکه تو پارک هی چند دور بزنم یه مسیری رو. اصلا به خاطر همینه که چند وقتی

بی بهانه و با بهانه دوست دارم برم جاده سلامتی توچال، ذهنم من رو نگه داشت رو 

حرفی که زدم.

ترس از تکرار در من من رو از همه ی پارک های اطراف خونه تا جاده سلامتی وامی رهاند.

تکرارگریزی انرژی بیشتر از اونی که باید، ازم نگیره؟!!!

 


امروز نمی خوام خیلی بنویسم

تمام توجه ام قبل از جواب به درک سوالیه که میگه:

چطور این همه اصرار در جوامع مدنی وجود داره 

که ثابت قدم باشیم، در حالی که هیچ چیز ثابت نمیمونه؟

چطور میشه انتظار داشت در جهانی مملو از تضاد همیشه

یکسان عمل کرد؟

چی شد که ثبات رفتاری این همه ارزشمند شد؟

در خالی که هیچ دو موقعیتی تو زندگی یکسان نیست

و نمیتونه عکس العمل یکسانی هم انتظار داشت؟

شاید این سوالا شروع باز تعریفی دیگه باشه !!

 

 


وقتش رسیده که با جسدی روبرو شوم که نامش سمیراست

و سمیرای زنده ای از آن بیرون کشم

همچون پوسته ای که خودم خشکاندمش

و دیگر بر تن ام جایی ندارد و میگذارمش و میروم


سمیرای مرده ام را در گذشته تدفین میکنم

و سمیرای جدیدی را متولد خواهم کرد


قدم نو رسیده ام مبارک


سمیرا

منشوری باش برای هر آنچه که به دنیای تو وارد می شود

بگذار بیاید، ی بنشیند و عبور کند

بگذار عبور کند و طیف خود را بسازد

کریستالی شو.

برای همه ی اتفاق ها

برای همه ی حرف های شنیده و نشنیده

همه ی دردها و شادی ها

برای همه چیز و همه کس

کریستالی شو.

کریستال وجودت را کشف کن و زندگی اش کن :)))



یکی بود و فقط یکی بود
اون یکی دلش بیش از یکی می خواست
دلش خواست و دو تا شد
روزی رسید 
که یکی موند و اون یکی نموند
اونی که موند روزها با خاطر اونی که رفت موند
یه روز دید باز یکی بود و فقط یکی بود
و دلش دیگه خاطره نمی خواست
و دو تا شد
اونی که رفته بود هم ‌.
و خدا تکثیر شد در زمین 


امروز یه تجربه جالب داشتم

من عاشق والم یا همون نهنگ، می‌دونم که چقدر موجودات دوست داشتنی هستن،

یکم در موردشان خوندم، انواع اشون، تغذیه هاشون، شباهتشون به دلفین ها و

و علاقمندیم بیشتر هم شد و کلی عکس وال برای پوشه بک گراندم  ودانلود کردم همین طور اکانت های اینستا مرتبط فالو کردم.

از نظر من وال ها موجوداتی هستند که در حین عظمت و هرکول بودنشون بسیار موجودات مهربون و باهوشی هستند .

اونقدر علاقمند شدم به شخصیتشون که اگر قرار بود اقیانوس خونه ام باشه، انتخاب میکردم که پال باشم بین اون همه جونور خشگل.

و اما تجربه امروز

با ذوق فراوان و اعلام اینکه فانتزی ام هست،  عکس از یه خانوم نشون دوستام دادم که لبه ی قایق نشسته بود و ۴ تا وال از نوع ه نهنگ دورش بودند  و برخلاف هیبت و حتی اسمش -که به دوستام نگفتم ه نهنگ هست-، غذاش پلانکتونه.

متوجه عکس العمل های وحشت زده دوستام شدم و پس زدن همچین تجربه نابی که برای من آرزو بود و برای اونا کابوس.

فقط می‌تونستن به این فکر کنند اگر اشتباهی توسط نهنگ خورده بشن چی؟

یهو متوجه شدم درست مثل زندگیمونه.

ظاهر موجودات و برداشت ما مانع بزرگیه از شناخت یه موجود نازنین، چه در قالب انسان یا هر موجود دیگه و اونقدر می‌تونه این برداشت ها مملو از احساس های قوی و وحشت زده باشه که حاضر نباشن تو ذهنشون هم به اون موجود هویت و رسمیت ببخشن .

 

چقدر رابطه ها اینجوری در رابطه مرده اند

 


تبلیغات

محل تبلیغات شما
محل تبلیغات شما محل تبلیغات شما

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها

آپشن خودرو | گندم کار مطالب جديد پزشکي ارتوپدي و اورولوژي وبلاگ دست نوشته های ویکی سرا خرید و فروش سیگار الکتریکی zis10 شستشوي فرش و قالي server77 فیزیک دانشگاه تربیت دبیرشهید رجایی تهران جدیدترین اخبار تکنولوژی در ایران و جهان ArchLinux